پارمیس جون پارمیس جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
پارمیدا جونپارمیدا جون، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

شیرین دخترهای من

امروز دوم تیر ماه سال ۱۳۹۹ است پارمیس میره کلاس چهارم و پارمیدا کلاس نهم خیلی وقته نیومدم وبلاگ پست بزارم

هیولا

پارمیس کارتون بن تن رو خیلی دوست داره روش تاثیر گذاشته شبا میترسه  میگه هیولا میاد بهش گفتم تو که پسر نیستی بن تن پسرونس میگه منم پسرم دیگه دیشب وقتی خواستیم بخوابیم بغلش کردم دیدم عینک آفتابی زده  گفتم : تو تاریکی عینک زدی چرا؟ گفت: آخه هیولا منو نبینه!!!!!!!!!!!!!!!!!! امروز با باباش رفتن بیرون خرید به باباش گفته برام چراغ خواب بخر نترسم  بابایی هم براش خریده بود! ...
29 شهريور 1393

کمر درد

چند شب که پارمیس دیگه سرجاش نمیخوابه چند شب پیش که اومد پیش من بخوابه بهش گفتم برو تو تختت بخواب دیگه گفت وقتی تو تختم میخوابم کمرم درد میگیره من دیگه چیزی برای گفتن نداشتم دیروز هم خونه ی عزیز بودیم عمه جان برای پارمیس فنجون نلبکی خریده بود انقدر قشنگ بازی میکردی برای همه چایی ریختی بابایی از سرکار اومد براش چایی ریختی خستگیش دراومد ...
22 شهريور 1393

پاستل

چند روز پیش دوست پارمیس (هستی) اومده بود خونمون   هستی جعبه ی  پاستلشو آورده بود که نقاشی کنن  پارمیس خیلی خوشش اومده بود چون  پر رنگ میکشید وقتی هستی رفت پارمیس گریه که من هم پاستل میخوام  زنگ زد به بابایی گفت که برام پاستل بخر   از اونجایی که پارمیس دختر خوبیه بابایی هم براش خرید نمیدونید که چقدر خوشحال شد برای خواب هم کنارش گذاشت از اون روز به بعد سرگرم نقاشیه ...
18 شهريور 1393

استخر .مدرسه

روز چهارشنبه با ساحل و بچه ها رفتیم استخر   خیلی بهشون خوش گذشت  جلقه ی  بادی پارمیسو برده بودم بادش کردم تنش کرد پرید تو آب کلی ذوق کرد پارمیدا هم اولش وسط نمیومد ولی یکم که گذشت اومد باما بازی کرد  چیزی به باز شدن مدرسه ها نمونده وسائل لازم هم آمادس خودم هم آماده برای داد و هوار زدن که بنویس امیدوارم امسال کمتر بگم بنویس پارمیدا هم با قوای تازه آماده میگه کی میرم مدرسه        ...
15 شهريور 1393

برنامه ریزی

پولایی که برای تولد جمع شده بود برای بچه ها تبلت گرفتیم   بینشون  خیلی اختلاف پیش اومد پارمیس با جیغ و داد از پارمیدا میگرفت  من هم یه برنامه برای پارمیدا ریختم که توی این ماه یه مروری روی درسای قبل هم بندازه  تمرین ریاضی و تمرین فارسی و دیکته  امروز پارمیدا میگفت خودم یه برنامه ریختم  گفتم چی ؟ گفت : از ساعت 8 تا 12 پارمیس بازی کنه از صبح تا شب هم من   به نظر من هم عادلانس ...
11 شهريور 1393

عکسای تولد

بچه ها رو بردم آتلیه هنوز آماده نشده این عکسا رو هم خاله شادی گرفته توی این عکسا پارمیدا خیلی خسته بنظر میاد شب قبلش بیشتر بادکنکا رو باد کرد تا دیر وقت داشتیم کارارو انجام میدادیم صبح هم از ذوقش زود بیدار شد   ...
8 شهريور 1393

رفتن به سینما

پنج شنبه با عمه جان و سیاوش رفتیم سینما فیلم شهر موشهای 2 رو دیدیم خیلی فیلم قشنگی بود موشهای شهر موشهای قدیم ازدواج کرده بودن داستان  رو بچه های اونا میچرخید بامزه بود کپل کافی شاپ زده بود و با نارنجی ازدواج کرده بود هم بچه ها خوششون اومده بود هم بزرگا  پارمیدا سینما رفته بود ولی پارمیس اولین بارش بود چراغا رو که خاموش کردن  تعجب کرده بود ولی بهش خیلی خوش گذشت ...
8 شهريور 1393

جشن تولد با تم توت فرنگی کوچولو

دیروز جشن تولد پارمیدا و پارمیس بود با تم توت فرنگی که همه ی کاراشو خودم کردم یه سری چیزایی رو که آماده کرده بودم یادم رفت ازشون عکس بندازم کارت تشکر/ نوشابه ها/ سالاد ماکارانی/ تزیین کل خونه که با بادکنک سبز و قرمز تزیین شده بود        تزیین سالاد و طراحیه کارت تشکر با خاله شادی بوده مرسی   ...
2 شهريور 1393
1